بلاخره سیسمونی ات ....
بلاخره این پروژه سیسمونی تو تموم شد . با اینترنت مزخزف من یه مامان قهرمان هستم و تو باید حسابی قدر این پستی رو که گذاشتم بدونی . چهارشنبه مامان بزرگ و بابابزرگ و عمه و عموت اومدن دیدن سیسمونی ات. بابابزرگت خیلی ذوق زده بود . پنجشنبه هم ماشی اومد و وسایلت رو برد خونه خودشون برای اینکه بخوای بیای ... همه چیز داره حکایت از اومدن تو میکنه . در هر صورت عشقم خبر بعدی اینکه آقای پدر باز میخواد اسم تو رو عوض کنه. منکه هیچی نمیگم . انقدر بودنت و اومدنت شیرین هست که نمیخوام فکرم رو درگیر چیز دیگه ای بکنم . و خبر بعدی که من رو غرق لذت میکنه. من میتونم انگشتای کوچولوت رو حس کنم . آره مامانی ... تو به من چنگ میزنی . ال...
نویسنده :
دلسارا
10:40